دل را ولا و حبّ على با صفا کند
هر درد را محبت مولا دوا کند
آن شاهکار خلقت و فرمانرواى عشق‏
مدحش به آیه آیه قرآن خدا کند

در سال دهم هجرت، بعد از اتمام حج، که آن را به نامهاى متعددى خوانده‏اند، همچون «حجةالوداع» و «حجة البلاغ»، «حجةالکمال»، «حجة التمام» و حجة الاسلام در «غدیر خم» قبل از جحفه که راههاى متعددى (همچو) اهل مدینه، مصر، عراق، از آنجا منشعب و جدا مى‏شود، حادثه‏اى رخ داد که مى‏توانست سعادت ابدى بشریت را تضمین کند و براى همیشه، انسانها را از ضلالت و گمراهى نجات بخشد، به این جهت، داستان غدیر یک قصّه تاریخى خاص نیست که زمان آن گذشته باشد و همین طور یک حادثه شخصى نیز نیست که پیامبر فقط على(ع) را به عنوان وصى خود (آنچنان که شیعیان مى‏گویند) و یا به عنوان محبوب جامعه اسلامى (آنچنان که اهل سنّت مدّعى هستند) معرّفى نموده و در نتیجه تاریخ مصرف آن گذشته باشد، بلکه در غدیر خم تاریخ کل بشریت رقم خورد، چرا که امامت امامان در طول تاریخ مطرح و تبیین شد، حقیقتى که از امیرمؤمنان آغاز مى‏شود و به مهدى صاحب الزّمان(ع) منتهى مى‏گردد. مخالفان نیز این را به خوبى فهمیده‏اند، لذا از همان آغاز تلاش کردند (و در حدّى موفق شدند) که داستان غدیر را تأویل نمایند، چرا که اگر فقط امامت امیرمؤمنان بود. ممکن بود به نوعى آن را پذیرا شوند، ولى آنچه ترس داشتند و دارند، ادامه کار، و تداوم امامت و ولایت در طول تاریخ است که سخت مخالفان را خلع سلاح مى‏کرده است. بنابراین به شدّت در مقابل آن قرار گرفتند و از اوّل زیر بار نرفتند تا جلوى استمرار آن را نیز بگیرند.
و پیامبر اکرم(ص) نیز به خوبى به این مسئله توجّه داشته لذا تصریح فرمود که امامت ادامه دارد «…ثم من بعدى على ولیّکم و امامکم بامر اللّه ربّکم ثم الامامة فى ذرّیتى من ولده الى یوم تلقون اللّه عزّ اسمه و رسوله؛(1) سپس بعد از من على ولىّ شما و امام شما به فرمان خداست. سپس امامت در نسل من از فرزندان على تا روزى که خدا و رسولش را ملاقات کنید، مى‏باشد.»
آنچه پیش رو دارید نگاهى است به آیاتى که در خطبه غدیر درباره امامت على(ع) و دیگر امامان (ع) مورد استدلال و اشاره قرار گرفته است.

نکاتى از حدیث و حادثه غدیر
یک نگاه اجمالى به خطبه و حدیث غدیر، و وقایعى قبل و بعد از آن بخوبى این نکته را روشن مى‏سازد که بحث امامت على(ع) و تداوم آن مطرح بوده است به جهت این نکات:
1- پیامبر اکرم(ص) حدود نود هزارنفر تا یکصد و بیست هزار نفر را در گرماى شدید در چهار راهى جحفه متوقف ساخت که نشانگر اهمّیت مسئله مطرح شده مى‏باشد.
2- خطبه خویش را با ذکر این نکته آغاز مى‏کند که رحلت من نزدیک است و به زودى دعوت حق را لبیک مى‏گویم، این خود نشان از آن دارد که در پى مطرح کردن جانشین خویش مى‏باشد.
3- از مردم اقرار و اعتراف گرفت که آنچه را خداوند براى آنان از اعتقادات و احکام و اعمال فرستاده است به آنها ابلاغ نموده و خدا را بر این اقرار شاهد گرفت.
4- حدیث ثقلّین را مجدداً یادآورى نمود که اگر مى‏خواهید دچار گمراهى نشوید از قرآن و اهل بیت(ع) جدا نشوید، و این سخن مقدمه‏اى است براى نکته بعدى.
5 – بعد از این که دست على(ع) را بالا مى‏برد و از مردم اقرار مى‏گیرد که خدا و رسولش بر آنان ولایت دارند، مى‏فرماید: «هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست» یعنى همان ولایتى که براى پیامبراکرم(ص) ثابت است، که ولایت زعامت و حکومت بر آنان باشد، براى على(ع) نیز ثابت است.
6- جمله «من کنت مولاه و…» را سه بار و به قول احمد حنبل چهار بار تکرار نمود تا هم تأکیدى شده باشد و هم کسانى که متوجّه نشده‏اند، متوجه شوند.
7- در حق کسانى که ولایت على(ع) را بپذیرند دعا، و در حق کسانى که آن را رد کند نفرین نمود.
8 – آیات عدیده‏اى از قرآن از جمله آیه تبلیغ اکمل و…، مورد استدلال و استشهاد قرار گرفت که بعداً بیان مى‏شود.
9- تبریک گفتن حاضران و بیعت زن و مرد با امیرمؤمنان(ع) و… همه نشانگر این مطلبند که هدف، معرّفى امامت امیرمؤمنان(ع) و تداوم آن بوده است.
با توجّه به این نکات سراغ آیاتى مى‏رویم که در خطبه غدیر و بعد از آن مورد استدلال و اشاره قرار گرفته و یا بعد از حادثه نازل شده است. 1- آیه تبلیغ یا اعلام امامت‏
بعد از ثنا و ستایش الهى فرمود: «فاوحى الىّ…«یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس؛(2) اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان، و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى، خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد.»(3) آنگاه ادامه داد که مردم! جبرئیل سه بار نازل شده است که خداوند فرمان داده که در میان این جمع براى سفید و سیاه اعلام کنم که: «انّ علىّ بن ابى طالب اخى و وصیّى و خلیفتى و الامام بعدى؛(4) که به حقیقت على بن ابى طالب برادر و وصى و جانشین و پیشواى بعد از من است.»
در منابع اهل سنّت مى‏خوانیم که ابن عباس نقل کرده است که آیه «یا ایها الرّسول…» در مورد على(ع) نازل شد. خداوند به رسول خدا فرمان داد که در مورد (ولایت) على(ع) تبلیغ نماید. سپس پیامبر خدا دست على را گرفت و فرمود: هر کس من صاحب اختیار اویم پس على صاحب اختیار اوست پس خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسى که او را دشمن بدارد.»(5) 2- على سرپرست شماست‏
دوّمین آیه که مورد استشهاد پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته آیه ولایت است، حضرت فرمود: «و هو ولیّکم بعد اللّه و رسوله، و قد انزل اللّه تبارک و تعالى بذلک آیة من کتابه؛ على صاحب اختیار و ولىّ شما است بعد از خدا و رسولش، و در این آیه در قرآنش نازل فرموده است، آنجا که مى‏فرماید: «انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون؛(6) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند، همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند،» و این على بن ابى طالب بود که اقامه نماز کرد و زکات (صدقه) در حال رکوع در راه خدا داد.»(7)
و ضریس از على(ع) نقل نموده که آیه «انّما ولیّکم اللّه…» بر پیامبر نازل شد، حضرت به مسجد وارد شدند در حالى که مردم مشغول نماز بودند، دید سائلى ایستاده است، پیامبر رو به سائل کرد و فرمود: آیا کسى چیزى به تو داده است؟ عرض کرد: نه یا رسول اللّه جز آن رکوع کننده(به على(ع) اشاره کرد) که انگشتر خود را به من داد.»(8)
علّامه شیخ عبدالحسین امینى شصت و شش نفر از دانشمندان اهل حدیث و استوانه‏هاى روایى اهل سنّت را با نام و نشانى دقیق کتابهایشان فهرست کرده و متن حدیثى را که حاوى انطباق آیه مذکور با شخص على(ع) است از انس بن مالک نقل مى‏کند و در آخر مى‏افزاید: «مضمون این حدیث در این کتابها موجود است و همه آنها تصریح دارند که این آیه در مورد خاتم بخشى حضرت امیرمؤمنان على(ع) در مسجد نبوى نازل گردیده است.»(9)
مرتضى را دان ولىّ اهل ایمان تا ابد
چون زدیوان ابد دارد مثال «انّما»(10) 3- افشاى منافقان‏
در ادامه مى‏فرماید: «از جبرئیل خواستم که از بیان آیه تبلیغ مرا معذور دارد، چرا که مؤمنان (راستین) در اقلّیت و منافقان و خدعه‏گران و… فراوانند چنان که قرآن کریم درباره آنها فرمود: «تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علمٌ و تحسبونه هیّناًو هو عند اللّه عظیمٌ؛(11) با دهان خود سخنى مى‏گفتید که به آن یقین نداشتید، و آن را کوچک مى‏پنداشتید در حالى که در نزد خدا بزرگ است.» همانهایى که مرا آزار دادند، تا آنجا که مرا اُذُن (خوش باورم نامیدند)… و خداوند در ردّ آنها فرمود: «و منهم الّذین یؤذون النّبىّ و یقولون هو اذنٌ، قل اُذُن خیرٍ لّکم…؛(12) از آنها کسانى هستند که پیامبر(ص) را آزار مى‏دهند، و مى‏گویند «او آدم خوش باورى است!» بگو «خوش باور بودن او به نفس شماست».
… اگر بخواهم اسامى تک تک آنها را ببرم مى‏توانم، و اگر به خواهم به شخص آنان اشاره کنم مى‏توانم، ولکن به خدا در امور آنها (و کارهایشان) به آنها احترام گذاشتم، با این حال آیه تبلیغ را باید به گوش مردم برسانم.»(13)
این منافقان همانهایى بودند که بعد از خطبه غدیر و معرّفى على(ع) به عنوان جانشین پیامبر(ص) انواع توطئه‏ها را براى انحراف خلافت از مسیر اصلى خود و افتادن آن به دست غاصبان به اجرا گذاشتند که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود. 1- صحیفه ملعونه اول‏
دو نفر از منافقین در یک تصمیم اساسى و خطرناک با هم پیمانى بستند و آن این بود که «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و جانشینى او در اهل بیتش مستقر شود» سه نفر دیگر در این تصمیم با آنها هم پیمان شدند، و اوّلین قرار داد و معاهده را در کنار کعبه بین خود امضاء کردند، و داخل کعبه آن را زیر خاک پنهان نمودند تا سندى براى التزام عملى آنها باشد، یکى از این سه نفر معاذبن جبل بود او گفت: شما مسئله را از جهت قریش حل کنید و من درباره انصار ترتیب امور را خواهم داد»، از آن جا که «سعد بن عباده» رئیس کل انصار بود و او کسى نبود که با غیر على(ع) هم پیمان شود، لذا معاذ بن جبل به سراغ بشیربن سعید، و اسیر بن حضیر که هر کدام بر نیمى از انصار یعنى دو طایفه «اوس» و «خزرج» نفوذ و حکومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پیمان نمود.(14) 2- توطئه قتل پیامبر(ص)
نقشه قتل پیامبر(ص) بارها به اجرا درآمد، ولى منجر به شکست شد. یک بار در جنگ تبوک و چند بار به وسیله سم و بارها به صورت ترور تدارک دیده شده بود. در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه ملعونه، با نه نفر دیگر براى بار آخر نقشه دقیق‏ترى براى قتل حضرت در راه بازگشت از مکّه به مدینه کشیدند، و نقشه چنین بود که در محل از پیش تعیین شده‏اى، در قلّه کوه «ارشى» کمین کنند و همین که شتر پیامبر(ص) سربالایى کوه را پیمود و در سرازیرى قرار گرفت، سنگهاى بزرگى را به طرف شتر حضرت رها کنند تا بِرَمد و با حرکات ناموزون حضرت را به زمین افکند و آنان با استفاده از تاریکى شب به حضرت حمله کند و وى را به قتل برسانند و متوارى شوند.
خداوند متعال پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد – منافقین که چهارده نفر بودند – نقشه خود را عملى ساختند. همین که شتر پیامبر(ص) به قلّه کوه رسید و خواست رو به پایین رود، سنگها را رها کردند، پیامبر با یک اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالى که حذیفه و عمّار، یکى افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگرى از پشت سر شتر را حمایت مى‏کرد. با توقف شتر سنگها به سمت پایین کوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقین که از اجراى دقیق نقشه مطمئن بودند، از کمین گاهها بیرون آمدند و با شمشیرهاى برهنه به حضرت حمله کردند تا کار را تمام کنند، ولى عمّار و حذیفه شمشیر کشیدند و سرانجام آنها را فرارى دادند…
صبح روز بعد که نماز جماعت برپا شد، همین چهارده نفر (15) در صفهاى اوّل جماعت دیده شدند!! و حضرت سخنانى فرمود که اشاره ضمنى به آنان داشت.(16)
على جنب اللّه است.
در ادامه خطبه فرمود: «مردم على را برتر بدانید زیرا او بر همه مردم بعد از من برترى دارد مردم به وسیله ماست که خداوند روزى مى‏دهد و خلق باقى مى‏ماند، از رحمت خدا دور است کسى که با این سخنان من مخالفت کند… بعد فرمود: مردم! «انّه جنب اللّه الّذى نزل فى کتابه یا حسرتى على فرطّت فى جنب اللّه؛(17) براستى على جنب اللّه (از مقربان درگاه الهى است) که خداوند در کتابش درباره او فرمود: «افسوس بر کوتاهى که در (مورد) جنب اللّه کردم».
امام باقر(ع) فرمود: «نحن جنب اللّه؛(18) ما اهل بیت جنب اللّه هستیم» و امام است و بعد از او دیگر اوصیاء در مکان رفیع قرار دارند، تا برسد به آخرین آنها.»(19) از امیر مؤمنان نقل شده است که فرمود: «من جنب اللّه هستم»(20). جنب اللّه کنایه از قرب و نزدیکى در پیشگاه الهى است و این گونه آیات رمزى است براى بیان موفقیّت حجت الهى تا از دست تحریف گران در امان باشد.(21) امامت همچنان باقى است‏
در فرار دیگر از خطبه غدیر فرمود: «اى مردم این امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه مى‏سپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مأمور به ابلاغش بودم تا حجّت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانى که حضور دارند یا ندارند.»(22)
در ادامه مى‏فرماید: «معاشر النّاس القرآن یعرّفکم انّ الائمّة من بعده ولده و عرّفتکم انّهم منّى و منه حیث یقول اللّه عزّ و جلّ «کلمةً باقیةً فى عقبه»(23) و قلت لَن تضلّوا ما ان تمسّکتم بهما؛ اى مردم! قرآن معرّفى مى‏کند که امامان بعد از او (على) فرزندان او هستند و من نیز به شما فهماندم که آنان از (نسل) من و او هستند، آنجا که خداوند عزیز و جلیل مى‏فرماید: «کلمه پاینده‏اى در نسل او» و من گفتم: اگر به آن دو (قرآن و ائمه) تمسک کنید هرگز گمراه نمى‏شوید.»(24)
در روایتى از پیامبر(ص) مى‏خوانیم وقتى از آیه «کلمةً باقیه…» سؤال شد حضرت فرمود: «فقال الامامة فى عقب الحسین علیه السلام یخرج من صلبه تسعة من الائمّة. منه مهدى هذه الامّة؛(25) امامت در نسل حسین(ع) است که از صلب او نه نفر از امامان به وجود مى‏آیند، و از جمله مهدى این امت( صاحب الزمان) است.»
از امام سجاد(ع) در اکمال الدین، و امام باقر(ع) در علل الشرایع همین مضمون نقل شده است.(26) بیعت با على (ع) بیعت با خداست‏
در ادامه فرمود: «و من بایع فانّها یبایع اللّه؛(27) کسى که با على بیعت کند همانا با خدا بیعت کرده است.» چرا که دست على دست خداست قرآن کریم مى‏فرماید: «انّ الّذین یبایعونک انّما یبایعون اللّه ید اللّه فوق ایدیهم فمن نکث فانّما ینکث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه اللّه فسیؤتیه اجراً عظیماً؛(28) کسانى که با تو بیعت مى‏کنند(در حقیقت) تنها با خدا بیعت مى‏نمایند و دست خدا بالاى دست آنهاست، پس هر کس پیمان شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، بزودى پاداش عظیمى به او خواهد داد.»
آنگاه دستور داد همه مردم با او بیعت کنند و مردم نیز به سوى پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) هجوم آوردند و با ایشان به عنوان بیعت دست مى‏دادند و به پیامبر اکرم(ص) و على(ع) تبریک مى‏گفتند و پیامبر اکرم(ص) مى‏فرمود: «الحمد للّه الّذى فضّلنا على جمیع العالمین؛ حمد براى خداى است که ما را بر همه جهانیان برترى داد» و صداى مردم بلند شد که آرى شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏کنیم.»(29)
پیامبر اکرم(ص) مکرّراً مى‏فرمود: «به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید زیرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»(30)
و زنان نیز با حضرت بیعت کردند به این صورت که پیامبر اکرم(ص) دستور دادند تا ظرفى آوردند و پرده‏اى زدند که نیمى از ظرف آب در یک سوى پرده و نیم دیگر در آن سوى دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوى آب، و امیرمؤمنان در سوى دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسران خویش مؤکّد داشتند. بانوى بزرگ اسلام، حضرت زهرا(س) نیز از حاضرین در غدیر بودند، همچنین کلیه همسران پیامبر(ص) در آن مراسم حضور داشتند. با ولایت على دین کامل شد
هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که امین وحى این آیه را فرود آورد: «الیوم اکملت دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً؛(31) امروز دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.»
آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: «اللّه اکبر على اکمال الدین، و اتمام النعمه و رضى الرّب برسالتى، و الولایة لعلى من بعدى؛(32) اللّه اکبر بر کامل شدن و تمام شدن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من».
روایت فوق را شانزده نفر از محدّثان اهل سنّت نقل کرده‏اند، همچون گنجى شافعى در «کفایت الطالب»، ص 60، سیوطى «الدر المنثور» ج، 2، ص 284 ؛ ابن مغازى در «المناقب» ص 19 و جریر طبرى در کتاب «الولایه» ؛ و ابن مردویه اصفهانى، و ابونعیم اصفهانى در کتاب «مانزل من القرآن فى على» و خطیب بغدادى در کتاب «تاریخ بغداد»….(33) آیات بى‏شمار در فضائل على(ع)
آنچه از آیات ذکر شد برخى آیات بود که در خطبه غدیر مورد استدلال و اشاره قرار گرفته است وگرنه آیاتى که درباره امامت و ولایت على(ع) و فضائل آن حضرت وارد شده بیش از آن است که حتّى در یک کتاب بگنجد، خود پیامبر اکرم(ص) در همین خطبه غدیر به این مطلب اشاره فرموده است آنجا که فرمود: «و ما نزلت آیة رضى الّا فیه، و ما خاطب اللّه الذین آمنوا الّا برأبه، ولانزلت آیة مدحٍ قرآن الّا فیه، و لا شهد اللّه بالجنّة فى «هل اتى على الانسان» الّا له، و لا انزلها فى‏سواه، ولا مدح بها غیره؛(34) و آیه خشنودى (پروردگار) جز درباره او نازل نشده است، و مخاطبه خداوند با مؤمنان آغازش با او (على) است، آیه مدحى در قرآن نازل نشده است مگر او داخل آن است و در هل اتى بهشت را خدا براى او شهادت داده است و سوره هل اتى درباره غیر او(و اهلبیتش) نازل نشده و جز او (و اهلبیتش) کسى بوسیله آن مدح نشده است.»
خوارزمى مى‏گوید: تمام «یا ایها الذین آمنوا» در قرآن درباره على (ع) است.(35)
و مرحوم سلطان الواعظین مى‏گوید از طبرانى و محمد بن یوسف گنجى شافعى و محدّث شام در تاریخ کبیر مسنداً نقل شده است که بیش از سیصد آیه در شأن على (ع) نازل شده است.(36) پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: – 1. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 37، ص 207 – 208 و ر ک عوالم العلوم، شیخ عبداللّه بحرانى، ج 15، ص 375 – 376.2. سوره مائده، آیه 67.3. بحارالانوار، همان، ج 37، ص 206.4. همان.5. سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 327 ذیل آیه 67 مائده، فخر رازى، تفسیر الکبیر، ج 3، ص 636 ؛ ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزى، ص 140، باب 39 ؛ آلوسى روح المعانى، ج 6، ص 172.6. سوره مائده، آیه 55.7. بحارالانوار، همان، ج 206.8. ابوالنصراء الحافظ ابن کثیر الدمشقى، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبة المعارف، ج 7، ص 358 ؛ فرائد السمطین، همان، ج‏1، ص 195 حدیث 153؛ ینابیع المودة، سلیمان قندوزى، ص 251.9. الغدیر، علّامه امینى، دارالکتب الاسلامیة، ج 3، ص 162.10. ابن یمین.11. سوره نور، آیه 15.12. سوره توبه، آیه 61.13. بحارالانوار، همان، ص 207.14. بحارالانوار، همان، ج 17، ص 29 و ج 28، ص 186 و ج 37، ص 114 – 115، کتاب سلیم بن قیس، ص 816 حدیث 37؛ عوالم، ج 15، ص 164 ؛ اسرار غدیر، محمد باقر انصارى، ص 57.15. معاویه، عمر و عاص، طلحه، سعد بن ابى وقاص، عبدالرحمان، ابوعبیده، ابوموسى اشعرى، ابوهریره، مغیره و…16. بحارالانوار، ج 28، ص 99 و 100 و ج 37 ص 115 ؛ عوالم، ج 15، ص 304 ؛ اقبال الاعمال، ص 458.17. سوره زمر، آیه 56.18. فیض کاشانى، تفسیر صافى، مؤسسة الاعلمى، ج 4، ص‏326.19. همان.20. همان.21. همان، ص 327.22. بحارالانوار، همان، ص 211.23. سوره زخرف، آیه 28.24. بحارالانوار، ج 37، ص 215.25 تفسیر الصافى، همان، ج 4، ص 388.26 همان، ص 387.27 بحارالانوار، همان، ص 219.28 سوره فتح، آیه 10.29 بحارالانوار، همان، ص 126 و 166؛ الغدیر، ج 1،ص 58.30 همان، و بحارالانوار، ص‏217 ج 37.31 سوره مائده، ص 3.32 الغدیر، ج‏1، ص 11 و ر ک فرائد السمطین، ج 1، ص 74، ابن کثیر در تفسیر، ج 2، ص 491.33 ر ک الغدیر، ج 1، ص 237 – 230.34 بحارالانوار، ج 37، ص 210.35 مناقب خوارزمى، ص 266 – 28.36 سلطان الواعظین شیرازى، شبهاى پیشاور، دارالکتب الاسلامیة 1376، ص 386.

Visits: 15